گردان حضرت زینب (س)
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 406
بازدید کل : 25618
تعداد مطالب : 327
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 327
:: کل نظرات : 5

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 8

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 5
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 39
:: بازدید ماه : 406
:: بازدید سال : 2323
:: بازدید کلی : 25618
نویسنده : فرهنگیان
شنبه 9 اسفند 1393

وقـتی شهید ملکی خـود را برای اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل معرفی کرد،
به او گفتند باید به گردان حضرت زینب (س) بروی.
شهیـد ملکی با این تصـور که گردان حضرت زینب (س) متعلـق به خواهران است ،
بـه شدت بـا این امر مخالـفت کـرد و خواستار اعزام به گـردان دیگری شـد
امـا با اصرار فرمانده ناچار به پـذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب (س) شـد.
هنگامی که می‌خواست به سمـت گردان حضرت زینب (س) حرکت کند،
فرمانده به او گفت این گردان غواص در حوالی رودخانه دز مستقر است ...
شهید ملکی بعـد از شنیدن اسم "غواص" بـه فرمانده التماس کرد
که به خاطر خدا مـرا از اعزام به این محل عفو کنید ،
مـن را به گـردان علی‌اصغر (ع) بفرستید ، گردان علی‌اکبر (ع)
گردان امام حسین (ع) ، این همه گردان ! ،
چرا من باید برم گردان حضرت زینب ؟!
اما دستور فرمانده لازم‌ الاجرا بود.
شهید ملکی در طول راه به این می‌اندیشید
که : "خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگويم؟!
اصلا این‌ها چرا غواص شده‌اند ؟! یا ابوالفضل (ع) خودت کمکم کن ."
هـوا تاریک بود کـه بـه محل استقرار گردان حضرت زینب رسید ،
شهید ملکی از ماشین پیاده شد ،
چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه چشمانش را بست و شروع به استغفار کـرد .
راننده کـه از پشت سر شهید ملکی می‌آمـد ،
با تعجب گفت: حاج آقا چـرا چشماتو نـو بستیـن ؟!
شهیـد ملـکی بـا صدایی لرزان گفت: "والله چی بگـم ،
استغفرالله از دست این خواهرای غواص …
راننده با تعـجب زد زیر خنده و گفت: کدوم خواهر حاج آقـا ؟
اینـا برادرای غواصن کـه تازه از آب بیرون آمدند و دارنـد لباساشونو عوض می‌کنند.
اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب چیه ...


برای شادی روح شهدا صلوات




:: بازدید از این مطلب : 277
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند